پيام دوستان
هايدي
03/6/20
كيوان گيتي نژاد و
دنياي انسانها؟اين مشعل و فانوس عاجزانه از آنچه تو مي جويي نمي بيني دارد اين قلم اندر شبدر مت سوسو مي کند و از حوصله مي افتد؟در اين شهر که مي بيني با فانوس جز به جز آن را در پي انسان درنورديدم؟اگر بر من لقب انسان مي دهي اين شهر از ازدهام انسانها چون کرم به دور پيله سوخته خود تاب مي خورد جرات پروانه شدن را ندارد آپارتاي من از ارغواني به آوارتاي خود باش که اينجا شاپره ها دزدند
هايدي
03/6/20
+
#توئيت
#آلبر_کامو ميگه:
وقتي انسان آموخت که
چگونه با رنجهايش تنها بماند،
چگونه بر اشتياقش به گريز چيره شود،
آن وقت چيز زيادي نمانده که ياد نگرفته باشد.
اين بيت جناب #بيدل، عينا جملهي کامو است،
که زيباتر، موجزتر و ايراني پسندتر گفته است:
"مدان کارِ کمي با زحمتِ هستي به سر بردن
ز خود نگذشتن اينجا همتِ مردانهاي دارد..."
رضا صفري
03/4/13
رضا صفري
03/4/13
سپري ميشوند اندر پي هم ولي درد و غم ما لحظه اي سر نميرسد به پايانش اين دل لحظه به لحظه دل دلم مي کرد و دلبر خويش را يکسره طلب مي کرد لحظه ها رفتند و آخر مرد اين دل اما همچنان در پي دلدار خود ثانيه ها را قسم ميداد خدا لحظه هاي احتضاراش هم ميديد که لحظه به لحظه تا رسيدن به مرگ آخرين خواسته خود را ديدن دلبر از پي لحظاتي که رفت و دلبر نيامد
+
معما :
*يه کر و يه لال و يه کور با هم ميرن مسافرت. کر ميميره . حالا لال چجوري به کور بفهمونه که کر مرده ؟؟؟؟*
باهوشا جواب بدن :D:D
كيوان گيتي نژاد و
03/4/10
بابا اون وقتي گوشيو گرفت نزاشت بنويسم خط بريل رو براي همين زمان درست کردن ديگه بعدشم اگر بيابون باشه که رو خاک مينويسه نابينا دست ميزنه ميفهمه
مهم اين است که نفهميدن علت وقوع اين حادثه است بعضي وقتها آدما در عين سلامت کر و کور و لال ميشوند که ياد اين ضرب Callالمثل ميشوم که مي گويد کسي که خوابه ميشه از خواب بيدارش کرد ولي کسي که خودش به خواب زده هرگز نميشود بيدارش کني حالا شما بجاي خواب کر و لال و کور را جاگذاري کن و بگو ايول تو عجب هنرمند و دانشمندي بودي ما تو را مجنون مي خوانديم
+
حسود نيستم
ولي لال شود x-(
هر که غيرِ من
تو را " عشق " بنامد :D
#حرف_عشق
كيوان گيتي نژاد و
03/4/10
+
يارقيه خاتون درچهره خــود«هيبت زهرا»دارد
بـردوش«ابوالفضل علي»جـادارد
بااين که سه ساله است مانندعمو
«در دادن حــاجـت يـدطـولادارد ولادت بي بي سه ساله حضرت
رقيه(س)مبارک باد
كيوان گيتي نژاد و
03/4/10
مي ن يک نوت بلدم به دردتان مي خورد و آن نت عشق من است به محبوبي که هر موسيقي آشنايي با هر ساز و زباني يکبار آن را يا زده يا شنيده و يا خوانده عشق حيدري به حيدرحي و ثاني اگر خواستي بگو برايت بنويسم و تقديم باغ عشق تان کنم ببر اگر نخ استي با جون و دل پولش را پس مي گيرم البته مهمان ما باش به خدا تعارف نمي کنم
+
خواستند از تو بگويند شبي شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد..
كيوان گيتي نژاد و
03/4/10
كيوان گيتي نژاد و
03/4/10
+
من از آيـــــــنده بي تو
من از هرثانيه بي تو ميترسم :)
كيوان گيتي نژاد و
03/4/10
كيوان گيتي نژاد و
03/3/13
چه بگويم اينجا نه هزار ويک شب اش راوي دارد نه در پيچ و خم قصه هاش ختم به خير تموم ميشه نه آغازي نه پاياني که بشه به اميدش به اقاقيا فکر کرد ولي در فتنه هنوز نفس مي کشم و بر بيعتم هم استوار ام من از بت خانه ذهنم دارم کساني را نظاره مي کنم که خيلي وقت است در توهم ام با من زندگي مي کنند نمي توانم رهايشان کنم چون فتنه ها آنها را هم بگيرند نه خوابي نه رويايي نه نمي توانم
دلم براي يک لحظه من بودن در پيش شما تنگ شده. ناجي من خودم ام بي تابلوي راهنما و نشان و بلد باعث ميشه ويز همه وجودم پر از کينه کنه و فلسطين و شهادت اينجا تنها حقيقت غير مجازيسازي که تصورش هنوز اميد زنده بودن را در من ايجاد مي کنه
خدا از شمر گذشت از حري که اون مي گه گذشت ولي اينقدر کريه و افکار انسان ستيزانه ضد تحريمي مي گفت از اينا هم تند رو تر شده بود حالا روحاني بسر خودش براي انقلاب کشته اين از اون هم تندرو تر بود خوب اين آدم رواني نيست من نمي دونم خانم معلم چي گفت و آقا و استاد و خانواده ام چي مي گن ولي همشون درست مي گن ولي من حيدري واقعي ام چون تمام اون چيزايي و تمام اون
خصوصيات ي که يوک نفر رو براي حيدري بودن بايد داراي اون دونست يکي اش مظلوميت و يکي ديگرش در حکومت علي باشي مدعي حيدري او بودن که هيچ اولاد و شاگردي اون کني ولي هيچي نباشي بدتر از شمر بي آبرو تر باشي در نظر همه چيز خب من کيوان حيدري ذوليمين هويدا استشهادي يسارا مجنون سردارتنهايي امام مطلق سيدعلي و اولادش حرفي هست؟بود هم به حالم فرقي نداشت شرمنده
+
سلام عمو جونم
دل هممون برات تنگه
عمو جونم ميدونم تو به ارزوي خودت رسيدي هميشه از شهادت حرف ميزدي
اما دخترت (زينبت)بي قراري مي کنه
بيا بگو جوابشو چي بديم
حال دل هممون خرابه دلتنگ

دُچار
02/12/26
علي علي اكبريآج
02/11/27
كيوان گيتي نژاد و
02/11/25
گاهي وقتي در واقعيت گم ميشوي و بي يار راهي صحرا ميشوي وقتي در دل نهنگ محبوب را مي يابي اما ستاره بخت در آنجا هم نمي يابي وقتي عالم ناسوت با عالم ناهوت در جدال است تنها بازنده آن من بنده از حقيقت خسته و تن به توهمات ليلي جان و دل سپرده اينجاست که حقيقت برايت غريبه و توهم برايت همه چيز ميشود گويي که عالم خيال برايت همه حقيقت عشق به معشوق است و ليلي در دنياي خيال همه اش مال تو است
كيوان گيتي نژاد و
02/11/25
اصلا نمي دونم چرا دارم به ايم سوالات پاسخ مي دم که فهميدم کرم از خود درخته بايد حقيقتي را که الان دارم تازه تازه مي فهمه همش توهمات عيني و لحظه اي من از وقايع اتفاقي بوده است مثل فيلم ذهن زيبا را تجربه مي کنم که به شکلي بايد زودتر بيش دکتر ناظمي برم و داروهاي و درست و به موقع يا آماده بستري شدن بشم و اينبار براي هميشه ذهن زيبا م پرورش بدم و بفهم ام اونها بابا و داداشم جزعي از اين بازي ذهني من بودن
که فيلم ذهن زيبا رو دقيقا براي افراد دو قطبي مثل من ساخته اند که هرچي راجع به صحنه هاش فکر مي کنم به ايم نتيجه مي رسم که خيلي دارم در توهم موفقيت يا دور باطل دوباره فرو ميرم و وارد ميشم به اين فرق که اينبار بازيگراي ذهني من خيلي بيشتر از قبل موزي شدن و قصدشان اينبار از ريشه زدن همه عقل من است و جايي دارم ميرسم که ديگر واقعا امين آباد بايد برم